جدول جو
جدول جو

معنی کر سنگ - جستجوی لغت در جدول جو

کر سنگ
سنگ پران، فلاخن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
سبک، کم وزن، کنایه از شخص کم قدر و بی منزلت، برای مثال من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ / نه در خاکم در آسایش نه در سنگ (نظامی۲ - ۲۲۷)، کنایه از بی طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
همقدر، هم وزن، هم ترازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب سنگ
تصویر آب سنگ
آبزن، ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستشو دهند، حوض کوچک، وان، آب شنگ، آب سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراسنگ
تصویر زراسنگ
گردی به رنگ طلایی که در نقاشی به کار می رود، اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درم سنگ
تصویر درم سنگ
چیزی که به وزن یک درم باشد، وزن یک درم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر سن
تصویر کبر سن
سال خوردگی، کهنسالی، پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریسنگ
تصویر گریسنگ
گودال، مغاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل سنگ
تصویر گل سنگ
از رستنی های نهان زا که روی برخی سنگ ها یا تنۀ درختان به شکل ورقه های نازک و به رنگ های گوناگون مخصوصاً سبز مایل به زرد می روید که برخی مصرف دارویی و برخی به واسطۀ داشتن اسانس و مواد رنگی در صنعت به کار می روند
فرهنگ فارسی عمید
(کُ سَ)
کوه و مغاک را گویند. (جهانگیری). رجوع به کریشنگ و کریج شود، آواز بلبل و بانگی که قلندران بیکبار کشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
قریه ای است چهار فرسخ میانه جنوب و مغرب آباده. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان امجز است که در بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع است و100تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
سنگی که با دست نگاهداشته و بدان چیزها را بروی سنگ صلابه کنند. و سنگی که بدان فندق شکنند. (ناظم الاطباء). کوبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جانوریست از شاخه بند پاییان از رده سخت پوستان دارای چنگالهای بلند که در آب زندگی کند و در خشکی هم راه رود و بیک پهلو حرکت نماید پنجچا سرطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر رنگ
تصویر شکر رنگ
ناخوش بیمار، خجل شرمگین، نوعی رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
همقدر، هم ترازو، هم وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب سنگ
تصویر لب سنگ
خاموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
یک فرد گیاه بطور عام از رده گلسنگ ها جوز جندم لیکن لیخن، بطور خاص این نام بنوعی گلسنگ بنام اورسی اطلاق میشودکه جزو تیره کلادونیاسه ها میباشد و بر روی تخته سنگهای کنار دریا ها میزید. رنگ این گلسنگ خاکستری متمایل بسفید است و دارای لکه های سیاه میباشد و در کنار اکثر دریا ها فراوان است (گونه هایی از این گلسنگ بر روی صخره ها و تخته سنگهای اغلب کوهستانها و دور از دریا ها نیز وجود دارند. از گونه های مختلف گلسنگ مذکور خصوصا گونه ای بنام روسلاتینکتور یا از تورنسل (آفتاب گردان) استخراج میکنند که محلول آن یکی از معرفهای شیمیایی در آزمایشگاهها است و معرف محیطهای اسیدی و قلیایی میباشد. یا گلسنگ ها. رستنی هایی که جزو شاخه ریسه داران میباشند و خود رده جداگانه ای را بوجود میاورند. این رستنی ها که در اصل از اتحاد یک جلبک و یک قارچ حاصل میشوند معمولا بر روی تخته سنگها و همچنین دیوار ها و تنه درختان بصورت ورقه های زرد یا خاکستری مایل بسفید و یا مایل به سبز میزیند. در این اتحاد زندگی جلبک بر اثر دارا بودن ذرات کلروفیل مواد معدنی را تبدیل به مواد آلی میکند و قارچ هم در عوض عمل جذب آب و مواد معدنی را از زمین بعهده دارد. این اتحاد زندگی را اصطلاحا همزیستی گویند لیکن ها جوز جندم ها لیخن ها
فرهنگ لغت هوشیار
مغاک گو. آواز بلبل، بانگی که قلندران و معرکه گیران بیکبار برآورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کو تنگ
تصویر کو تنگ
چوبی باشد که گازران بدان جامه را کوبند بعنی دقاقی کنند مدقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاسنگ
تصویر کلاسنگ
فلاخن: (او (داود) شبانی بود و جامه شبانان بتن داشت... و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار سنج
تصویر کار سنج
آنکه اطراف و جوانب کاری را نیک در نظر گیرد کار آگاه: (ز بسیاری راه و گنجی چنان سخن راند با کار سنجی چنان) (نظامی)، لفافه ای که زرد و زان برای پارچه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار نگ
تصویر کار نگ
چرب زبان زبان آور فصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمسنگ
تصویر درمسنگ
وزن یک درم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر رنگ
تصویر پر رنگ
که رنگ تند دارد که سیر رنگ است مقابل کم رنگ: چای پر رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
شخص کم قدر و منزلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پار سنگ
تصویر پار سنگ
پاره سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سنگ
تصویر با سنگ
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
((~. سَ))
هم وزن، هم شأن، هم رتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
((سَ))
بی ارزش، سبک، بی طاقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درمسنگ
تصویر درمسنگ
((دِ رَ. سَ))
وزن یک درم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لب سنگ
تصویر لب سنگ
((لَ. سَ))
ساکت، خاموش
فرهنگ فارسی معین
۲رودخانه ای در پرتاس منطقه ی سوادکوه ۲منطقه ای جنگلی از
فرهنگ گویش مازندرانی
فلاخن و آن نواری از چرم یا پارچه می باشد که قسمت میانی آن
فرهنگ گویش مازندرانی
توانستن، تا بتوانم
دیکشنری اردو به فارسی